amirmahdiamirmahdi، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

هدیه آسمانی شادی خانه ام

قشنگترین اتفاق زندگیم قربون صاحبای هر دو اسمت که دلم بعد خدای مهربون تو رو به اونا می سپره:

در تکاپوی حرص دنیا بی طمع باش کودکم. چشمانت را بی مهابا بر سختیهای زمانه بازتر وژرف تر کن که...

همراه زندگی تو پروردگاری از من مادر مهربانتر است که او سزاوار است که تو را با تمام وجود مادرانه ام به او

بسپارم گرمی قلبم از قهقهه های ساده ات به این روزهای کودکانه نشات گرفته پس هیچگاه جان مادر قلبم

را به سردی دعوت مکن که تشنه همیشه شاداب دیدنت هستم امیر مهدی من......


سلام مامان

سلام عزیز مامان امروز اولین روزیه که شروع به نوشتن می کنم مامانو ببخش دیر شروع کردم مامان جان من تازه با این سایت زیبا آشنا شدم و دوست دارم وقتی آقاتر شدی بخونی و لبخند شوق رو لبای قشنگت نقش ببنده ..... عاشقونه دوست دارم ماه مامان   ...
18 تير 1392

بازیگوشی در کلاس زبان

سلام عمر مامان می خوام خاطره دومین روز کلاس زبانتو برات بنویسم. روز اول خیلی آروم رفتی نشستی تو کلاسو به من گفتی : مامان من دیگه آقا شدم برو بیرون منتظرم باش خیلی خوشحال شدم ولی عزیزم امان از روز دوم که اصلا تو کلاس ننشستی و می گفتی می خوام مواظبت باشم با خانوم معلمت صحبت کردم که کنارت بشینم قبول کرد ولی بقیه دوستات هم ماماناشونونو می خواستن. تمام 1ساعت کلاس برات زنگ تفریح بود آخرش یه رب مونده به اتمام کلاس که دلم خوش بود یه دقیقه تو کلاس شستی دوباره اومدی بیرون دستم رو کشیدی تو یه کلاس دیگه و گفتی مامان من میلمتم (معلمتم) منم قبول کردم و قربون حافظه خوبت برم تمام کلمات خانم شیخی ...
18 تير 1392

خواب و بیداری

سلام عزیز دل مامان. روز و شبات شیرینتر از عسل ایشالا. قربون خوابت بره مامان که چقد قشنگ پلکای قشنگتو رو هم می زاری و آروم می ری تو دنیای فرشته ها دوباره بازی بازی امیر مامان همیشه به خودم می گفتم کی بچم بزرگ بشه باش درددل کنم ولی حالا خیلی خوشحالم که بعدن نوشته هامو می خونی.  بعد کلی بازیگوشی کردن و کارتون دیدن که چشای من و بابا رو هم می ره ولی چشای مهربون تو هنوز بازه از بهونه گیرییات که نخوابین با من بازی کنید و کلی برنامه دیگه وقتی آروم می خوابی تو صورت ماهت که بوی بهشت می ده زل می زنم و به خودم می گم خدایا چه جوری از این همه نعمت بی پایانت تشکر کنم این کودک عزیز مادر رو به بندگی خودت پذیرا باش معلم زندگی امیر من اول تویی که باید د...
17 تير 1392

روز مادر مامانی

بهترین نوپای دنیام سلام خوبی مامان ؟ وقتی این خاطره رو می خونی لبخند گرمی بزن و دلگرم باش به مادر بودنم عزیزم. روز مادر سال 92 تو و بابایی سورپرایز خوبی برام داشتین شیطون بلاها. ساعت 9 شب بود بابا زنگ زد مطب گفت: راحله جان امیرمهدی خوابیده نمی تونم بیام دنبالت امشب تنها بیا. کارم که تموم شد اومدم خونه کلیدو به در که می نداختم صدای خنده هات می یومد تعجب کردم در خونه رو که باز کردم دیدم به به امیر مهدی خواب که نیست هیچی پدر و پسر با هم همدست شدن واسه مامان گل وشیرینی و کادو خریدن و با خوشحالی می پریدی و می گفتی مبارک مبارک                    &...
17 تير 1392
1