بازیگوشی در کلاس زبان
سلام عمر مامان می خوام خاطره دومین روز کلاس زبانتو برات بنویسم. روز اول خیلی
آروم رفتی نشستی تو کلاسو به من گفتی : مامان من دیگه آقا شدم برو بیرون منتظرم
باش خیلی خوشحال شدم ولی عزیزم امان از روز دوم که اصلا تو کلاس ننشستی و
می گفتی می خوام مواظبت باشم با خانوم معلمت صحبت کردم که کنارت بشینم
قبول کرد ولی بقیه دوستات هم ماماناشونونو می خواستن.
تمام 1ساعت کلاس برات زنگ تفریح بود آخرش یه رب مونده به اتمام کلاس که دلم
خوش بود یه دقیقه تو کلاس شستی دوباره اومدی بیرون دستم رو کشیدی تو یه
کلاس دیگه و گفتی مامان من میلمتم (معلمتم) منم قبول کردم و قربون حافظه خوبت
برم تمام کلمات خانم شیخی رو با صدای بلند می گفتی که من تکرار کنم آخرشم به
تیچرت بای گفتی دویدی سمت بابا که بیرون منتظرمون بود. مامان به قربونت
چه با من چه بی من همیشه بخند نازنینم و همیشه علم را در اعماق قلبت حافظ باش و بپروران و از معلوماتت چه بیش و چه کم درس زندگی باعزت بیاموز محبوبم.
مامان به قربان امیر شیطونه