amirmahdiamirmahdi، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

هدیه آسمانی شادی خانه ام

بازیگوشی در کلاس زبان

1392/4/18 4:02
238 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عمر مامان می خوام خاطره دومین روز کلاس زبانتو برات بنویسم. روز اول خیلی

آروم رفتی نشستی تو کلاسو به من گفتی : مامان من دیگه آقا شدم برو بیرون منتظرم

باش خیلی خوشحال شدم ولی عزیزم امان از روز دوم که اصلا تو کلاس ننشستی و

می گفتی می خوام مواظبت باشم با خانوم معلمت صحبت کردم که کنارت بشینم

قبول کرد ولی بقیه دوستات هم ماماناشونونو می خواستن.

تمام 1ساعت کلاس برات زنگ تفریح بود آخرش یه رب مونده به اتمام کلاس که دلم

خوش بود یه دقیقه تو کلاس شستی دوباره اومدی بیرون دستم رو کشیدی تو یه

کلاس دیگه و گفتی مامان من میلمتم (معلمتم) منم قبول کردم و قربون حافظه خوبت

برم تمام کلمات خانم شیخی رو با صدای بلند می گفتی که من تکرار کنمقلب آخرشم به

تیچرت بای گفتی دویدی سمت بابا که بیرون منتظرمون بود. مامان به قربونتبغل

چه با من چه بی من همیشه بخند نازنینم و همیشه علم را در اعماق قلبت حافظ باش و بپروران و از معلوماتت چه بیش و چه کم درس زندگی باعزت بیاموز محبوبم.تشویق

 مامان به قربان امیر شیطونه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان شایان
11 اردیبهشت 92 4:09
مادر ای پرواز نرم قاصدک



مادر ای معنای عشق شاپرک



ای تمام ناله هایت بیصدا



مادر ای زیباترین شعر خدا





پیشاپیش روزت مبارک عزیزم.







عزیزم روز تو هم مبارک باشه. همیشه سایه گرمت رو سر شایان عزیزم سبز باشه و بهاری گل خواهر